کادح - 3 بهمن 1369 – شماره 44 – صفحه 2
شعر امروز ایران در چشمدید شاعران گیلان
سئوالاتی برای شاعران گیلان طرح کرده ایم و از همهٴ آنها پاسخ خواسته ایم که به سئوالات پاسخ بگویند. تعداد قابل توجهی از شاعران به این سئوالات پاسخ گفته اند که به تناوب چاپشان خواهیم کرد. در این مصاحبه ها، هیچ گونه محدودیتی قائل نشده ایم. مجموع شاعران این خطه، در هر سنی و با هر گرایشی به این سئوالات پاسخ گفته اند و یا می توانند پاسخ بدهند، غرض این است که طیف متنوعی از آرای تمامی شاعران این دیار فراهم آوریم.
در همین جا از دیگر شاعران گیلان که هنوز این سئوالات را دریافت نکرده اند تقاضا می کنیم که بر اساس سئوالاتی که در مصاحبه زیر چاپ شده، در این نظر خواهی شرکت جویند. شرط شرکت در این مصاحبه چاپ شعر در مطبوعات و آشنایی خوانندگان با نام شاعران آن خواهد بود. شاعران غیر گیلانی نیز در صورت تمایل می توانند در این نظرخواهی شرکت جویند.
نخستین بار، در اوایل سال جاری غلامرضا مرادی به این سئوالات پاسخ داده بود. کامبیز صدیقی دومین شاعری است که پاسخ هایش را می خوانیم. با نام صدیقی از دیر باز به عنوان شاعری متعهد و صمیمی، آشنایی داریم. شعرهایش را از دههٴ چهل در اغلب مطبوعات معتبر ادبی خصوصا «هنر و ادبیات بازار» خوانده ایم. از صدیقی سه دفتر شعر نیز به چاپ رسیده است.
کامبیز صدیقی: کتابها را می توان سوزاند اما اندیشه ها را نه!
از شعر بگویید... بی مقدمه
جواب: علم از تعقل و شعر از تخیل زاده می شود. در آیینه تصاویر و اوصاف و کنایه و استعاره و ایهام مستتر در چهار عنصر شعری می توانیم چهره واقعیت را ببینیم.
شعر با چهار عنصر وزن، احساس، اندیشه و تخیل در شکل متناسب خود می تواند و باید انگیزه های عدالت خواهی و انسان دوستی را در انسان بیدار کند.
افلاطون عقیده داشت که «هنر تقلیدی است از طبیعت». تقلید از طبیعت زیباتر از طبیعت نیست پس اینکار هنر نمی تواند محسوب شود.
سارتر در «ادبیات چیست» می گوید شاعر مبشر هیچ رسالتی برای مردم نیست.
من با این دو نظر و نظرات مشابه آن ها از بدو تاریخ تا امروز مخالفم. شاعر مترقی امروز، خودآگاه یا ناخودآگاه با انگیزه یک فعالیت انسانی قلم به دست می گیرد.
شاعر وجدان بیدار دنیای بظاهر بی نظمی است که در آن به سر می برد. این بی نظمی خود ریشه در منطق حاکم بر قوانین زندگی او دارد.
شعر مجرد از پدیده های اجتماعی نیست و حلقه ای از زنجیره این پدیده ها می تواند باشد.
شاعر در هاله ای از مکاشفه، خود را از اندیشه های استدلالی دور می کند و با تخیل، دژ واقعیت را به تسخیر در می آورد.
شعر شکلی از اشکال واکنش انسان شاعر در مقابل پدیده های هستی است. شعر بازتاب پدیده های اجتماعی و تاثیرگذارنده بر روی پدیده های اجتماعی نیز می تواند بشود.
اگر انسان حس زیبایی را درک نمی کرد هرگز بر روی زمین هنر بوجود نمی آمد، شاعر مترقی از مردم و با مردم است و هنرش در خدمت آنان...
در شعر چه اصالتی برای مضمون قائل هستید؟
جواب: شعر به مثابه دستی است که بر روی مردم دریچه ای به سوی حقیقت و زیبایی و مبارزه باز می کند. اگر هیچ چیز – جز باد و هوا – در آن سوی این دریچه نباشد ابلهانه و در نهایت خائنانه است.
اگر شاعری در یک شعر تمام قواعدی را که لازمه شعر است بکار گیرد و از تمام ابزار های بدیعی لازم از قبیل ایهام، استعاره، تعبیرات، اوصاف و غیره بهره برداری کند اما پیام در شعرش نباشد در نهایت اگر به این شعر بخواهیم امتیازی بدهیم خواهیم گفت که این هنر ارائه شده هنری است در خدمت هنر. یعنی هیچ...
در مورد تعهد شاعر چه نظری دارید؟
جواب: باید دید شاعر سخنگوی کدام طبقه از طبقات جامعه است و آیا وابسته به طبقات میرنده است یا بالنده و آنگاه درباره اش به قضاوت پرداخت.
اگر شاعر با سرودن اشعارش به اعتلای روح انسان کمک می کند فوری باید قضاوت کرد که او از مردم است نه بر مردم.
یک شاعر خوب شاعری است که در زیر لباس زیبایش اونیفرم زندانبانان را نپوشیده باشد.
یک شاعر خوب، قیصری در لباس مسیح نیست.
زمینهٴ ذهنی هنرمند که خلاقیت هنرش را باعث می شود ریشه در شرایط زندگی شخصی و اجتماعی او دارد.
شعر بازتاب حساسیت روح در مقابل فنون های هستی است.
در مورد ساختار شعر چه نظری دارید؟
جواب: قواعدالمعجم و دانستن و از برکردن فرهنگ عروضی به درد خاقانی دیروز و خاقانی های امروز می خورد.
بنیانگذار شعر امروز «نیما» قید تساوی را از وزن عروض برداشت و محتوای مردمی را جایگزین محتوای ارتجاعی زمان خود در شعر کرد. شعر نیما ادامه شعر کلاسیک است و شعر شعرای جوان امروز ایران ادامه شعر نیمایی. خوب یا بد، موفق یا ناموفق بودن این کارها بخش جداگانه دارد که در این فرصت نمی توان به آن پرداخت. همین قدر باید گفت: زمان، قاضی عادلی است.
از نظر من شعر بدون تردید باید دارای کلامی بلیغ و مخیل باشد و زیبا. من این برداشت را چون یک دگم سنتی قبول دارم.
هر محتوی، فرم خودش را می طلبد. فرم و محتوی، دو اسب یک درشکه هستند. اگر پای یک اسب درشکه لنگ باشد در حال تاخت مردم کوچه و بازار را به دردسر می اندازد.
شعر امروز چه جایگاهی در ادبیات جهان دارد؟
جواب: نمی دانم، اما می دانم که دست و پای هنر را نمی توان بست. نمی توان در محدوده جغرافیایی معینی زندانیش کرد. کتاب ها را می توان سوزاند اما اندیشه ها را نمی توان. اگر برخلاف این بود ما امروز هرگز برتولد برشت ها، لورکاها، ناظم حکت ها و نروداها را با آن همه تعقیب ها، تبعیدها و به زنجیر کشیدن ها نمی شناختیم. هنر، حاصل تفکر انسان در طول تاریخ بشر است و هنرمند اصیل، افتخار بشریت...
برخی از صاحب نظران جهانی به این باور رسیده اند که دوران طلایی شعر سپری شده است. شما در این باره چه عقیده ای دارید؟
جواب: اگر از این به اصطلاح "صاحب نظران" نام می بردید کار مرا آسان می کردید اما بگذریم. تی. اس. الیوت یکروز با آن یقه آهارزده اش بمیدان آمد و فریاد کشید: «رمانم مرده است». چرا؛ چون او نمی خواهد هیچ چیزی در جهان به نفع توده ها تغییر کند – سال 1914 – بعد سال 1917 او را به مرز دیوانگی نزدیک می کند و فریاد می کشد جهان پر از هرج و مرج شده است، هنر در حال نابودی است، رمان مرده است و از این حرف ها...
لابد آدمک های دیگری هم هستند چون این آدمک، که عقیده دارند دوران طلایی شعر سپری شده است.
عزیزم! شعر؛ آئینه زندگی هر جامعه است. ممکن است در یک برهه از زمان در یک محدوده جغرافیایی معین، اندیشه ای خلاف این حاکم بر مقدرات مردم گردد. می دانید رومی ها در قرون وسطی مجسمه های تاریخی و هنری عهد باستان را می شکستند تا از آهک آنها برای مصارف شخصی استفاده کنند. اما در یک دوران دیگر همین رومی ها را می بینیم که الهام از همان پیکره های هنری باستان می گرفتند.
پس از این براشت منفی از یک مسئله مشخص هنری اولا جهانشمول نیست، چون هیچ چیز ابدی نیست و همه چیز در حال تغییر و تحول و تطور است.
فاصله ای که بین شاعر و فرهنگ مردم ایجاد شده است آیا سبب افول شعر نشده؟
جواب: تمام مکتب های ادبی شناخته شده جهان ریشه در ادبیات فولکلوریک دارند. به عبارت دیگر ادامه منطقی فرهنگ مردم همان کشور می باشند. اول کسی که راز آتش را کشف کرد سمت استادی دارد بر انیشتن...
بین رمان و شعر مرز مشترکی می بینید؟
جواب: همین دو سه هفته پیش مصاحبه ای با آقای محمود حسابی فیلسوف و دانشمند و فیزیسین معاصر ایرانی در کیهان به چاپ رسید که در جائی از این مصاحبه ایشان فرموده بودند که «من عقیده دارم که مرز مشترک بین رمان و شعر و بطور کلی تمام هنرها یک نوع "مکاشفه هنری" است».
منتقد در تعالی شعر چه نقشی می تواند داشته باشد؟
جواب: منتقد چون فانوس دریایی است برای کشتی نشستگانی که در دریا راه خود را گم کرده اند و یا به بیراهه رفته اند و می روند...
نقد، دشنام و پرونده سازی نیست. تعریف و تمجید بی جا نیز نیست. نقاد باید با استدلال و منطق به اثبات برساند که یک اثر هنری خوب است یا بد، انقلابی است یا ارتجاعی است، راه کدام است چاه کدام است.
اگر نقادانی بزرگ داشتیم هنر مبتذل می مرد و هنرمندان قلابی و تروریست های هنری میدان برای تاخت و تاز پیدا نمی کردند و بوسهٴ مزورانهٴ یهودائیشان را بر چهرهٴ مسیحائی هنر نمی دیدیم. کار منتقد بالاتر از کار مصلحین اجتماع است.
شعر گیلان را در چه موقعیتی می بینید و همچنین قشر جوانی که در این خطه کار می کنند؟
جواب: شعر نمی تواند در حال «شدن» نباشد. شعر گیلان که قسمتی از شعر شعرای ایران است در حال یک تغییر کیفی است. این را کاملا من احساس می کنم.
از شعرای گیلان عده ای بطور سنتی پای بند شعر کلاسیک هستند، عده ای خود را از شاگردان نیما می دانند و عده ای علاوه بر شعر نیمائی، شعر کلاسیک هم می گویند و عده ای در قالب شعر نیمایی به زبان گیلکی به سرودن شعر مشغولند.